حتما ادامه مطلبو يه نگاهي بندازين.....
در دهه ي شصت اصطلاحي بين زوج هاي جوان وجود داشت، آنها مي گفتند: «بچه که عمر و نفسه ده تاش کمه، هزارتاش هم بس نيست!»

سلام بچه هااااااااااااااااااااااا
15 اسفند تولد داریم
آخه تولـــــــــــــــد خودمه
خوش اومدین
دست دست حالا همه با هم
و این هم از ماجرای یک زن و شوهر نمونه!
زن به شوهر میگه : ببینم حقوق این ماهت کجاست
زن: بذار جیباتو بگردم!
زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه) : پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟!
مرد (با گریه) : به خدا تو جیبام نیست!
زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش!
مرد: امون نمیدی بهت بگم که
زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوست دارم!
بدون شرح!!!!!!!
ادامه مطلبو حتما ببينيد.......
تنهایی
کاش قلبم درد تنهایی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش برگ های آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت
افسانه
من پذيرفتم که عشق افسانه است ... اين دل درد آشنا ديوانه است
مي روم شايد فراموشت کنم ... با فراموشي هم آغوشت کنم
مي روم از رفتن من شاد باش ... از عذاب ديدنم آزادباش
گر چه تو تنها تر از ما مي روي ... آرزو دارم ولي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را ... تلخي بر خوردهاي سرد را
افسون عشق
باز هم دنباله دارد
با تو بودن بی تو بودن
باز هم دنباله دارد
شعر بودن را سرودن
تا به کی باید بمانم
شعر حسرت را بخوانم
تا به کی از تو بخوانم
بی تو و تنها بمانم
تا به کی عشق تو را با جان و دل از خود بدانم
ای همه بود و نبودم
ای همه تار و پودم
تا به کی باید به این قلب بلورین دل بدوزم
پس بگو آن حس ویرانی کجاست؟
پس بگو آن عشق مستانی کجاست؟
من چرا باید بمانم
از تو من اما نخوانم
پس بیا تا در نگاهت
عشق را از نو نشانم